کد جاوا وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

روزی که دل،سوی یار، پریشان احوال درد خود را به حاجتی از مهروخجلت برد، یارم آنچنان سیلی به گوش دل نواخت که بانگ از اعضا وجوارحش بر همی خواست و این سیلی دل نواز را به مهرمعشوق ترجمان نمود. این بود که عاشق تر از پیش این بار در خلوت خود با یار به گفتگو پرداخت وهمه ی آرزوهای محال را بیافت تاکه درافسانه اش غرق همی گشت وبرباورخیال ، بالی متصل ، سواره به آسمان شتافت . در آسمان عشق او می دید ومی گفت وشادبود تا به ستاره ای کم نور رسید وازاو کم سویی اش راسراغ گرفت.گفتا : ای عاشق صادق بی پروا که اکنون بربال خیالت ، به آسمان آبی عشاق راه یافتی بدان وآگاه باش که هرکه بر این پنداربه آسمان سفرکند، ستاره ای گردد که سالیان درازبرمعشوق نوربتاباند وازفرط پرتوافکنی،خودتهی ازنورشود.اما دل خوش همی دارد که معشوقش هرشب ازچارچوب کوچک اتاق روبه آسمان کند وباخاطری خوش ازچشمک های سراسرعشق ستاره ای درآسمان، به بسترخواهدشدن بی آنکه بداند آن ستاره روزی در زمره عشاقش بوده است . تواینک اگرسیلی خورده ی معشوقی به اینحال روزگارت سپری کن وستاره ای باش برآسمانش که در زیر این آسمان هرکجا شادمان باشد تونیزشادکام خواهی بود. طهران – هفتم امردادیکهزارو سیصدو هشتاد وهشت.بنده کمترین

 


نوشته شده در  شنبه 90/11/22ساعت  8:11 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا 

روزی که دل،سوی یار، پریشان احوال درد خود را به حاجتی از مهروخجلت برد، یارم آنچنان سیلی به گوش دل نواخت که بانگ از اعضا وجوارحش بر همی خواست و این سیلی دل نواز را به مهرمعشوق ترجمان نمود. این بود که عاشق تر از پیش این بار در خلوت خود با یار به گفتگو پرداخت وهمه ی آرزوهای محال را بیافت تاکه درافسانه اش غرق همی گشت وبرباورخیال ، بالی متصل ، سواره به آسمان شتافت . در آسمان عشق او می دید ومی گفت وشادبود تا به ستاره ای کم نور رسید وازاو کم سویی اش راسراغ گرفت.گفتا : ای عاشق صادق بی پروا که اکنون بربال خیالت ، به آسمان آبی عشاق راه یافتی بدان وآگاه باش که هرکه بر این پنداربه آسمان سفرکند، ستاره ای گردد که سالیان درازبرمعشوق نوربتاباند وازفرط پرتوافکنی،خودتهی ازنورشود.اما دل خوش همی دارد که معشوقش هرشب ازچارچوب کوچک اتاق روبه آسمان کند وباخاطری خوش ازچشمک های سراسرعشق ستاره ای درآسمان، به بسترخواهدشدن بی آنکه بداند آن ستاره روزی در زمره عشاقش بوده است . تواینک اگرسیلی خورده ی معشوقی به اینحال روزگارت سپری کن ونوری باش برآسمان معشوق که اودر زیر این آسمان هرکجا شادمان باشد تونیزشادکام خواهی بود.        طهران هفتم امردادیکهزارو سیصدو هشتاد وهشت


نوشته شده در  پنج شنبه 88/5/8ساعت  3:33 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()

به نام خدا

دنبال یه بهانه می گشتم تا دلم رو باز کنم و کمی با خودم گپ بزنم تا این که باز هم عصر جمعه شدو من هم مثل خیلی ها دلم گرفت . به خودم گفتم اگر هم قراره راجع به این حال چیزی بنویسم چه خوبه که همین الان دست به کار بشم شاید این بهونه ای باشه برای باز شدن دل من و اون هایی که این مطالب رو می خونن .راستی چرا بعضی وقت ها می گیم دلمون گرفته ؟ چرا گاهی حتی حوصله خودمون رو هم نداریم ؟نکنه دلمون بهانه کسی رو می گیره ، خودمون هم خبر نداریم .آخه می دونید آدم ها همیشه کسانی رو دوست دارن که فقط خودشون از اون با خبرن.بعد همین بی خبری دیگران بهونه می ده دست دل بی مروت که تو تنهایی آدم رو اذیت کنه.راستی مراقب باش یه وقت عاشق نشده باشی چون خیلی خطرناکه ! این روزا عاشقی مساوی با خودکشی البته گاهی هم دگرکشی است .می دونید چرا؟ برای اینکه ما آدم ها دروغ می گیم.یعنی اصلا عاشق نیستیم و فکر می کنیم که عاشقیم.نگو این یارو چی می گه خل شده.نه ،گوش کن ببین راست می گم یا نه ؟!میدونید، عشق تبلور بیش از حد دوست داشتنه.یعنی وقتی کسی یا چیزی رو انقدر دوست داری و خاطرش رو می خواهی که دیگه نمی دونی باید چه کار کنی،زمانیه که عاشق شدی .خوب حالاببینیم که کجای داستان دروغه؟دروغ ها از اون جایی معلوم میشه که معشوق رو اذیت می کنیم.می پرسی چه جور اذیتی ؟ الان برات می گم : بیخودی بهونه می گیریم . وقتی نمی بینیمش غر می زنیم.وقتی اون چیزی رو دوست داره که ما نداریم نمی تونیم به خاطر اون از دوست داشتن خودمون چشم پوشی کنیم.حالا کم کم معلوم میشه چیزهایی هست که ما از معشوق بیشتر دوستشون داریم و این جاست که دروغ ما در عشق و از این چیزها عینهو پینوکیو می زنه بیرون. بابا.،دوست داشتن کیلویی چنده.تو که واسه خاطر خودت هیچوقت نمی تونی از خواسته هات چشم پوشی کنی چرا پاتو تو کفش مجنون واز این جور آدم ها می کنی .حالا تازه واسه خاطر آزرده نشدن روح مرحوم مغفور خلد آشیان جناب آقای مجنون و گور به گور نشدن دوباره لیلی گرامی نمی خوام سر این صحبت رو باز کنم که چه مجنونی ؟ چه عشقی ؟ خوب که بگردی می بینی اونجا هم این خبرهایی که ما فکر می کنیم نبوده .منتها چون ارباب سخن و افسانه ممکنه که به سمت این حقیر،حمله ای ناجوانمردانه داشته باشن از سخن گفتن در این مقوله خودداری می کنم .همه این حرف ها رو گفتم تا هم دل هامون باز بشه و هم بگم که دوست عزیز من اگه می خوای بدونی که عاشقی یا نه ببین محبوبت رو از خودت بیشتر دوست داری یانه ؟ببین خواسته ای خودت برات مهم تره یا محبوبت؟اصلافکر کن ببین اگه یه روزی قرار باشه محبوب رو از دست بدی واسه خاطر خود اون می تونی این کار رو بکنی یا نه ؟ این هایی رو که گفتم  محک عاشقیه جانم.حالا موقعی که توی این امتحان رفوزه می شی تازه می فهمی که تو تمام این مدت این خودت بودی که دوست داشته شدی نه دیگری! تو خودت رو دوست داشتی و محبوب رو برای خودت می خواستی نه برای خودش ! آره جانم رسم عاشقی اینه که محبوب رو واسه خاطر محبوب بخواهی والا درآزمایش های سخت زندگی رفوزه می شی .

 

 


نوشته شده در  جمعه 88/5/2ساعت  11:3 عصر  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی4
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 3
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 2
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 1
دوباره نسیم ...
[عناوین آرشیوشده]